نمی دونم اصلا کسی سر میزنه بهم یا نه . ولی من باز می نویسم هیچ خیالی نیست فوقش بعد ها واسه خودم یه دفتر خاطرات میشه این وبلاگ .
خوب امتحان های پایان ترم هم شروع شده منم نمی تونم مثل قبل update کنم.می خوام از اون تعریف کنم
دیروز تو باجه پست دیدمش، دلم ریخت پائین اون با همه دخترایی که دیدم فرق می کنه مغرور ه اما واقعا خوشگل از من یه سال کوچیکتره من از پارسال حسابی خرابش شدم ولی چه فایده حتی یه بار هم باهاش صحبت نکردم نمی تونستم آخه خجالت می کشیدم.فقط یه بار باهاش چت کردم خیلی سریع و کوتاه اون منو میشناخت ولی نشد که بهش بگم دوسش دارم.کاشکی اونم منو دوس داشته باشه. همین

ماه را نگاه کن : از جهان ما جداست
ما به پای هم اسیر او برای خود جداست
تک سوار آسمان همدمش ستارگان
در گذشته های دور آشناتر از خداست
سرد مثل دست مرگ ، دور همچو شهرعشق
او که بین کودکان مهربان قصه ها ست
زیبا بود و عالی موفق باشی خوشحال میشم به من هم سری بزنی
با سلام خدمت آقای شیپورچی
از عشق گفتی و از گره خوردن نگاهت به چشمان کسی که در سرزمین قلبت برایش قصر زیبایی ساخته ای و به امید او تک و تنها در آن به انتظار نشسته ای .
به نظر من ۱ روز که تصمیمت رو گرفتی برو جلو و عشقت رو به اون بگو
با آرزوی خرسندی برای تو
دمت گرم که سر زدی
چی بگم از آنا برات؟
ی جورایی تو مایه های .......تویه ولی نه با اون دنیا
باز هم سر بزنی خوشحال میشیم
موید باشید
فعلا