شیپورچی

گفتنی ها رو باید گفت!!

شیپورچی

گفتنی ها رو باید گفت!!

والنتاین خیلی خوبه!!

شرمندم که update نکردم قول می دم زود به زود دوباره update کنم. والنتاین مبارک.:
پرده اول :ساعت 16:00،خیابون

ببخشید خانوم پا میدی واسه معلول می خوام.عروس ننم میشی؟میتونم شماره بدم پاره کنی؟!!!میخوام سایه سرت شم.می خوام مرد خونت شم.طلبت شدم می خوام باهات دوست شم.شماره کفشتم بدی زنگ میزنم...راستی شماره عینک من میدونی چنده؟...ا...چرا جواب نمیدی؟
(نگاه عاقل اندر سفیه دختر)>>>>>

پرده دوم :ساعت 16:30، ایستگاه اتوبوس

می تونم یه ذره وقتتون رو بگیرم؟به خدا قصد خیر دارم –
- خواهش میکنم مزاحم نشید من نامزد دارم
- خوب من حاضرم با نامزد شما دوئل کنم.انتخاب اسلحه هم به عهده اون!
(دختر به زور جولوی خنده اش را میگیرد)
- ببین پسر خوب من جای مامان تو ام.
- خوب من خیلی دوست دارم یه مامان خوب مثل شما داشته باشم تا شبا واسم قصه بگه,لالایی بگه
- لطفاً مزاحم نشید پلیس صدا میکنم ها
- خب بهتر همین جا عقدمون میکنن.
- تو چقدر پر رویی بچه!
- من شماره ام رو میدم شما اگر دوست داشتید زنگ بزنید.
- باشه ولی قول نمی دم ها
- عیبی نداره زنگ نزن

پرده سوم :یه روز بعد از ظهر ,پارک

- بیبین آقا مسعود تا حالا دوست پسر نداشتم چون خوشم نمیاد مثل این بچه مچه ها که تا صبح میشینن پای تلفن و تلفن بازی و از این صحبتا
- خب من هم تا حالا دوست دختر نداشتم.....من هم از این بچه بازیا بدم میاد


پرده چهارم: نصفه شب پای تلفن

- ببین مسعود جون نگاه من به زندگی این جوریه که.....
- اتفاقاً عزیز دلم ,مای دارلینگ,هانی,سوییتی نظر منم اینه که...

پرده پنجم:یک شب گرم و تب آلود

بوی علف,حس خسته یک ملافه پیچیده,عطر ممنوع یک رویا,صدای (...) و عشق و دیگر هیچ (...)

در این قسمت باید کمی بی پرده سخن گفت!

پرده ششم:روز ولنتاین,کافی شاپ

- من دیگه خسته شدم.امروز یه روز عاشقانه اس ,سرشار از عشق و صفا ,ولی انگار تو منو ... دوست نداری!
- چرا دوستت دارم ولی شرایطم طوری نیست که برات وقت بذارم.من دوستای دیگه ای هم دارم که باید بشون برسم
- خوب منم همینطورم.منم وقت ندارم.ولی این دلیل نمیشه که از عشق صحبت نکنی
- عشق مال بچه هاست.ما دیگه بزرگ شدیم باید واقع بینانه نگاه کنیم.
- گفتم که ....دیگه منو دوست نداری....
- چرا عزیزم دوستت دارم.امشب زنگ بزن به بابابت بگو میری خونه دوستت شب هم بر نمیگردی...
-باشه!

پرده هفتم: فردای روز ولنتاین خونه پسره!

- بی شعور!پدر ...!(...)(...)تو من رو با اون خواهر (...)ات اشتباه گرفتی...پونزده تا پسر جمع کردی تو خونه که چی بشه؟
- تو هم که بدت نیومد!تازه اینا دوستای منن...غریبه نیستن!
- خفه شو بی غیرت!من عشق تو بودم.روز ولنتاین واست عروسک خر گریان خریدم
- چه ربطی داره منم برات شکلات قلبی خریده بودم.
- شکلات قلبی بخوره تو سرت!تو اصلاً معنی عشق رو نمی فهمی!حیف اون کارت پستالی که خریده بودم.
-عشق همینه که دیدی.راستی اون روز روم نشد بت بگم کارت پستالت خیلی بی ریخته.حالا فکر کردی خیلی لعبتی با اون هیکل بی ریختت!
- دفعه اول که هیکل من اینجوری نبود.تو این جوریش کردی!
- به من چه.خود (...)ات می خواستی!
.....


پرده هشتم:بعد از ظهر فردای ولنتاین.لوکیشن قبلی

آخه مرتیکه بی شعور تو می میردی 5 دقیقه دیگه تو کمد دووم میوردی؟
به من چه مسعود جون حمید هولم داد!
حمید آبروی منو بردی.دافیه پرید!ار همون سوراخ کلید نگاه میکردید...
آخه مسعود تو که نمیدونی تو کمد چه بویی میومد!
بیا!اینم از رفقای ما....

پرده نهم:ساعت 16.00 پراید

خانوم پا میدی.......

نتیجه گیری:
ولنتاین خیلی خوبه!!!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد